شاید بتوان گفت که هر دو طیف سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا در ضعیفترین جایگاه مقبولیت مردمی طی تمام سالهای موجودیت خود هستند. اصلاحطلبان با این که در انتخابات مجلس با رد صلاحیت برخی از گزینههای خود روبهرو شدند اما حتی اگر تمامی گزینههای آنها میتوانست از سد شورای نگهبان بگذرد باز هم نمیتوانستند توجه مردم را به خود جلب کنند. از طرفی اصولگرایان در زمانی که مردم ناامید از تمامی سیاستمداران بودند، توانستند دو نهاد مجلس و دولت بدون رقیب از آن خود کنند. ناصر ایمانی فعال سیاسی اصولگرا نیز بر این باور است که عملکرد بسیار ضعیف اصلاحطلبان در دولت روحانی باعث پیروزی اصولگرایان شد و با این که نهادهای قدرت اکنون در دست اصولگرایان است اما میان آنها انشقاق و چند دستگی وجود دارد. در ادامه گفتوگوی خبرآنلاین با ناصر ایمانی این فعال سیاسی درباره جایگاه اصولگرایان در سیاست کشور را میخوانید.
اصولگرایان در دورهای هستند که قدرت را در دست دارند و نهادهای مهم در اختیار آنها است. شرایط درونی آنها به چه شکل است؟ آیا میتوان اصولگرایان را جبههای واحد دانست؟
وضعیت درونی اصولگراها ارتباطی با حالا که در قدرت هستند، ندارد. اصولگرایان قبلا هم یکپارچه نبودند الان هم یکپارچه نیستند و یک اختلاف نظری درونی و طیفی به لحاظ مبانی نظری و استراتژیهای سیاسی دارند. قبلا هم این اختلافها را داشتند. اختلافهای حالا که در قدرت هستند، جدید نیست.
آیا ابراهیم رئیسی را می توان اصولگرا دانست؟
اصولگرا مبانی نظری دارند که به دلیل پایبندی به همانها اصولگرا خوانده میشوند. مبانی نظری اصولگراها به طور خلاصه؛ اعتقاد به ماهیت و اساس نظام و انقلاب جمهوری اسلامی ایران، اعتقاد به مبانی نظری بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران که مجموع و تمامی نظرات مرحوم امام محسوب میشود، همین طور بعد از آن مقام معظم رهبری. هر کس که این اعتقادات را داشته باشد اصطلاحا در اردوگاه اصولگراها محسوب میشود اما به این معنا نیست که همه افراد به لحاظ مبانی سیاسی هم نظر باشند. با این تعبیر ، ابراهیم رئیسی اصولگرا محسوب میشود. اما با همین فرض اگر بخواهیم بگوییم رئیسی خط مشیهای سیاسی طیفهای مختلف اصولگرا را قبول دارد؟ خیر. آیا او به لحاظ تشکیلاتی قبلا جز تشکلهای اصولگرا بوده؟ خیر. اما با ملاک مبانی نظری اصولگرا است.
از چند اصل برای تعریف اصولگرایی صحبت میکنید که بسیاری از افراد سیاسی به آن باور دارند. با تعریف شما اغلب اصلاحطلبان نیز اصولگرا محسوب میشوند. از اصولی نام بردید که برای فعالیت در چارچوب فعالیت در جمهوری اسلامی پذیرفتن آن ضروری است...
اصلا این طور نیست. قریب به اتفاق کسانی که خود را اصلاحطلب میدانند، در یک مورد از این موراد تشکیک دارند. مثلا تمامی مبانی نظری امام خمینی را قبول ندارند. در بعد سیاست خارجی، سیاست داخلی، مباحث فرهنگی و فقهی همه نظرات امام خمینی را قبول ندارند. یک جماعتی از اصلاحطبان هستند که اساسا سکولار هستند. این افراد از مبانی انقلاب، نظام و امام فاصله گرفتهاند. اصلاحطلبان در یکی از مبانی که گفتم دچار تشکیک هستند به همین دلیل جز اصلاحطلبان شدهاند، وگرنه ، از اصولگراها محسوب میشدند. اما اصولگرها این مبانی نظری را قبول دارند. با این تعابیر، آقای لاریجانی و رئیسی اصولگرا هستند و خیلی افراد دیگر اصولگرا محسوب میشوند. اما این که مبانی سیاسی اکثریت یا بخشی از اصولگراها را قبول دارند؟ خیر. اینجا همان اختلافنظرها میان اصوگراهاست.
کابینهای که ابراهیم رئیسی چیده است چطور؟ از همان طیف اصولگرا انتخاب شدهاند؟
رئیسی تعمدی داشت که افراد کابینه اشتهاری به مسائل سیاسی و جناحی نداشته باشند. کابینه او از لحاظ نظری اصولگرا محسوب میشود اما تقریبا هیچ کدام ی اکثریت اعضای کابینه سابقه فعالیت و حضور در محافل اصولگرایی یا مطبوعات اصولگرا یا حتی اظهارنظرهای سیاسی اصولگرایی نداشتند. به تعبیری، سیاسی اصولگرا نیستند اما مبانی نظری آنها اصولگرا است. شما نمیبینید که اعضای کابینه او قبل از وزیر شدن در یکی از احزاب و طیفهای اصولگرا فعال بوده باشند. حتی اظهارنظرهای سیاسی و جناحی در مطبوعات نداشتهاند. بنابراین تلاش داشت که افرادش غیرسیاسی و جناحی باشند اما به معنای کلی و مبانی نظری اصولگرا هستند.
دورهای افراد سرشناسی در طیف اصولگرا بودند که ریش سفید محسوب میشدند و افراد موثر در میان اصولگرایان بودند که قابلیت یکدست کردن طیف را داشتند. حالا این افراد در میان اصولگرا وجود ندارند. آیا این مسئله باعث انشقاق درونی اصولگرایان شده؟
بحث کلی وجود دارد در این مورد وجود دارد که آیا جناحهای سیاسی باید متکی به فرد یا افراد خاصی باشند؟ آیا این موضوع برای یک حزب سیاسی امر مطلوبی است؟ در دهه اول و دوم انقلاب احزاب و جناحها عمدتا فرد محور بودند. فرد یا چند فرد محدود به عنوان چهرههای شاخص یا به اصطلاح عامیانه ریشسفید در جناحهای ما حضور داشتند که آن جناح را از نظر مبانی و سیاسی، راهبری میکردند. فعالیت مبتنی بر خرد جمعی و نظر گروهی نبود. این مسئله در جناج چپ و راست ما که بعدها اصلاحطلب و اصولگرا نام گرفتند، به یک شکل بود. زمانی که اتفاقاتی در جناح اصولگرا افتاد که چهرههای شاخص آن از جمله مهدوی کنی و عسگراولادی فوت کردند. از این جا به بعد جریان اصولگرا تلاش نکرد که سیستم فرد محوری را ادامه دهد. حالا شاید نمیخواست شاید هم نمیتوانست فردی یا افرادی را جایگزی کند. در نتیجه به دنبال خردجمعی رفت. شکلگیری جمنا نمونه بارز آن بود که براساس کار جمعی، شورایی و عمومی فعالیت خود را ادامه بدهند.
اما این خرد جمعی و شکلگیری جمنا نتیجه مثبتی برای اصولگرایان نداشت. انتخابات ریاستجمهوری سال 96 نمونه آن است که جمنا حتی نتوانست به یک گزینه در رقابت انتخابات برسد.
بررسی خروجی عملکرد اصولگرایان ، بحث دیگری است اما آنان تلاش خود را کردند تابراساس خرد جمعی پیش بروند ، این که چقدر موفق بودند؟ حرف دیگری است اما توانستند سیستم فعالیتی خود را تغییر دهند.
اصولگرایان در انتخابات مجلس سال 98 چقدر توانستند از این خردجمعی استفاده کنند؟
با رویه جدید در انتخابات 98 از تمامی احزاب و تشکلها در شهرهای مختلف دعوت به همفکری و همکاری شد و فرد محوری را پیش نبردند و این وضعیت تا حالا ادامه پیدا کرده. اما در جماعت اصلاحطلب، شکلگیری این فرآیند تاخیر دارد و هنوز به این فرآیند نرسیدهاند. اصولگراها از جهت تشکلی، یک قدم از اصلاحطلبان جلوتر هستند. میان اصلاحطلبها هنوز این بحث وجود دارد که نظر خاتمی و موسوی خوئینیها و کروبی چیست؟ اما در میان اصولگرایان این موضوع را کمتر می شنوید.
با توجه به صحبت خود شما آیا پیروزی اصولگرایان در انتخابات 98 را نتیجه ناامیدی و سرخوردگی مردم از اصلاح طلبها میدانید یا تغییر رودیکرد در جریان اصولگرایی؟
تغییر رویکرد اصولگراها در تغییر نظر مردم کمتر تاثیر داشت. عملکرد بسیار ضعیف و مسئلهدار اصلاحطبان عامل اصلی بود. مهمترین عامل موثر عملکرد بسیار قابل تامل و ضعیف اصلاحطلبان و به طور مشخص دولت حسن روحانی بود. اصلاحطلبان نمیتوانند و نتوانستند که خود را از عملکرد دولت روحانی نجات دهند. از حسن روحانی در دور اول و دوم و در طی 8 سال حمایت کردند. مدیران روحانی از اصلاحطلبان بودند. دولت روحانی اصلاحطلب محسوب میشد. عملکرد بسیار ضیف این دولت و رویکردهای دیگر اصلاحطلبان باعث زدگی مردم از اصلاحطلبان شد.
اصلاحطلبان همین صحبت را در مورد دولت محمود احمدینژاد و اصولگریان دارند.
بله همان طور که اصلاحطلبان عملکرد احمدینژاد را به پای اصولگرایان مینویسند اما این جرات را ندارند که عملکرد دولت روحانی را به پای خودشان بنویسند و این مسئله یک پارادوکس است. اگر عملکرد دولت احمدینژاد محصول اصولگراهاست و باید خوبیها و بدیهای آن به پای اصولگراها نوشته شود، به تبع آن و به مراتب با درجات بیشتری، عملکرد دولت روحانی باید به پای اصلاحطلبها نوشته شود. اصلاحطلبان نوعی زرنگی یا رندی سیاسی به خرج میدهند. زمانی که صحبت از احمدینژاد میشود، میگویند: او از اصولگراهاست و زمانی که از روحانی صحبت شود، میگویند: کی و کجا؟ مشی آنها نوعی کلاه گذاشتن بر سر افکار عمومی است. بالاخره باید بپذیرند که از دولت روحانی حمایت کردند و دولت او در دست اصلاحطلبان بود. نتیجه عملکرد روحانی باعث شد که مردم تغییر رویکردی به سوی اصولگرایان بدهند. به این معنا نیست که مردم عملکرد اصولگراها را دیدند و به نتیجه رسیدند که خوب بود، البته بخشی از عملکرد اصولگرایان خوب بود و بیتاثیر نبود اما عملکرد اصلاحطلبان تاثیر اصلی را گذاشت.
منبع: خبرآنلاین